
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۴
۱
از حد گذشت قصه درد نهان ما
ترسم که ناله فاش کند راز جان ما
۲
جایی رسید ناله که از آسمان گذشت
با او بهیچ جا نرسید این فغان ما
۳
ما گم شدیم در طلب حی لایموت
از سالکان ره ندهد کس نشان ما
۴
نادیده کرد هر نفس از لطف عیب پوش
چندین جفا که دید ز ما دلستان ما
۵
نی همدمی خوشست، که تا روز رستخیز
با دوستان حدیث کند داستان ما
۶
در آتش تو منتظر آب رحمتیم
ساقی، بیار جام می ارغوان ما
۷
بیحکمتی غریب وحدیثی عجیب نیست
شادی یک زمان و غم جاودان ما
۸
همت نگر، که از عالم فراغتند
دردی کشان کوچه دیر مغان ما
۹
بسیار فکر کرد و ندانست شمه ای
در لطف آن دهان خرد خرده دان ما
۱۰
گفتم که: قاسمی چه کسست؟ ای مراد جان
گفتا که: رند زنده دل کس مدان ما
تصاویر و صوت

نظرات