
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۴۴
۱
بوی سنبل ز دم باد صبا می آید
خوشدلم هر چه از آن یار بما می آید
۲
عشق می آمد و سرمست و خرامان میگفت:
بر حذر باش! که آشوب و بلا می آید
۳
عالم از نور تجلی الهی پر شد
از دم ویس قرن بوی خدا می آید
۴
جان فدای رخ آن یار گرانمایه، که او
بر سر صفه مستان بصفا می آید
۵
حکمتی هست در این حال بگویم: که مدام
تیر دلدوز تو بر سینه ما می آید
۶
هر جفایی که کنی بر دل بیچاره من
از جفاهای توام بوی وفا می آید
۷
دوش آشفته بکوی تو رسیدم گفتند:
قاسم بیدل حیران ز کجا می آید؟
تصاویر و صوت

نظرات