
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۶۵
۱
جام جمست این دل بیچاره، گوش دار
تا در کشم بگوش تو این در شاهوار
۲
یعنی مدار خسته دل عاشقان مست
من زار و تن نزار و دل ناتوان نزار
۳
آن یار حاضرست، نمی بینیش چرا؟
ای جان غم رسیده خرابی و شرمسار
۴
جان تو غافلست ز محبوب لم یزل
بر جان غافلانه خود ماتمی بدار
۵
آهن دلی مکن، چو سپر، زانکه در جهان
کس را بجان ز تیغ اجل نیست زینهار
۶
خواهی که جانت از غم ایام وارهد
زاهد ز در برون کن و شاهد ز در بر آر
۷
قاسم، صبور باش درین درد سوزناک
از غیر در گذر، دل و جان را بدو سپار
نظرات
یزدانپناه عسکری