
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۶۷
۱
درد سری میدهد زحمت رنج خمار
زهد برون کن ز سر، ساقی جان را در آر
۲
جان جهانرا طلب، ملک عیانرا طلب
جان جهان باقیست، ملک جهان مستعار
۳
چون همه جان و دلت لایق آن حضرتست
دل بر الله بر، دیده بر آن راه دار
۴
در صفت هر کسی رفت حکایت بسی
هیچ نپرسی سخن از صفت یار غار؟
۵
چند روی غافلی، بر سر آب و گلی؟
سر ز رقیبان بر، سر ز حبیبان بر آر
۶
هر کس در گوشه ای، باشد با توشه ای
ما و فراق حبیب، خسته دل و سوگوار
۷
هر دل و هر حالتی، دارد از آن راحتی
قاسمی و گوشه ای، درد دل بی قرار
نظرات