قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۴۰۵

۱

باده‌ام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف

با سه صاف این چنین کس در نیاید در مصاف

۲

گفت مشاطه که: زلفش بافتم، حسنش فزود

زلف او از پر دلی در تاب شد، گفتا: مباف!

۳

ما ازین غم‌ها نمی‌نالیم، ای جان و جهان

غم چو سیل لاابالی، جان ما چون کوه قاف

۴

گر ترا فرصت بود اندر میان عاشقان

خویشتن را بازیابی در میان لام و کاف

۵

یک سخن بشنو، اگر در راه دین داری دلی

چون یکی باشد همه، پس از چه باشد اختلاف؟

۶

زاهدا، ما را چه ترسانی؟ چو خود ترسیده‌ای

آخر این شمشیر چوبین چند داری در غلاف؟

۷

گر بگویم حال قاسم چیست در هجران دوست؟

غرق خون دل شود این کوه سنگین تا به ناف

تصاویر و صوت

کلیات قاسم انوار به کوشش سعید نفیسی - قاسم انوار - تصویر ۳۰۲

نظرات