
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۲۴
۱
سلطان دلنواز چو باز آمد از کرم
وقت سرود ماست، گهی زیر و گاه بم
۲
گر عید عیش نیست پس این زینت از کجاست؟
صحرا و کوهسار علم در پی علم
۳
بلبل به باغ و راغ همین می کند نوا:
آمد زمان شادی و بگذشت روز غم
۴
از لطف یار ما، که وجود است در وجود
همواره می رود عدم اندر پی عدم
۵
چندان که دل نهاد جفا بر سر جفا
آن چاره بر نمود کرم در پی کرم
۶
آن خواجه را که پار گرامی نداشتند
امسال پیش یار عزیزست و محترم
۷
گفتند قاسمی را: کان یار غار کیست؟
هم لطف یار گفت که: «ذوالفضل و النعم »
نظرات