
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۷۶
۱
گرچه در طور شریعت همه مأمورانیم
لیک در غور حقیقت همه ما میرانیم
۲
هست امیدی که بناگاه بمقصود رسیم
که درین راه نرنجیم و نمی رنجانیم
۳
گرچه راه خطرست این و توکل کردیم
مرکب جان بسرکوی بلا می رانیم
۴
ناصحا، در شب و در روز دعا می گوییم
تا بری از سر ما سایه، که ما مستانیم
۵
موج توفان ز دلم خاست، چه سازم؟ چه کنم؟
که درین موج بلا غرقه این توفانیم
۶
هست امیدی که بفریاد رسی این جان را
آن زمانی که ز هجران تو اندر مانیم
۷
گفت دلدار که: قاسم، منگر جای دگر
همه ماییم، اگر درد، اگر درمانیم
نظرات