
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۲۸
۱
ما که مستان خرابیم درین دیر مغان
غیر ازین دیر ندیدیم دگر دار امان
۲
عقل از قصه مستان بشکایت آمد
گفتم: ای جان جهان، قصه مستان مستان
۳
گر نکو بنگری، از دیده عرفان، بینی
عشق و معشوقه و عاشق همه جان اندر جان
۴
در توفیق و هدایت همه عشق آمد، عشق
لیک کس را نگذارند درین در آسان
۵
مفلسان ره عشقیم، که یک سر داریم
سر ببازیم بسودای تو، ای جان جهان
۶
باده ای بخش بعشاق، که سرمستانند
همه در نعره و فریاد که: ای ساقی هان!
۷
قاسمی، قصه درمان طلبی را بگذار
غیر ازین درد ندیدیم بعالم درمان
نظرات