
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۳۹
۱
خواهی بجهان شوری، بنیاد قیامت کن
بگشای رخ فرخ، عرض قد و قامت کن
۲
ای در دو جهان موزون، شد هر دو جهان مأمون
در صدف مکنون، برخیز و امامت کن
۳
تو محرم جانهایی، تو مرهم دلهایی
بنشین بکرم یک دم، جامی دو کرامت کن
۴
ای عاشق شیدایی، از مرگ مترسان دل
ای زاهد رعنایی، رخ سوی ندامت کن
۵
دایم بسفر می رو، ای رهبر وای رهرو
ماهی چو ببینی تو، آن جای اقامت کن
۶
ای زاد رعنایی، تا چند ز رسوایی؟
اول تو ببین رویش، آنگاه ملامت کن
۷
قاسم، اگر از جانان یک لحظه جدا مانی
زان قصه پشیمان شو، بنیاد قیامت کن
نظرات