
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۶۱
۱
باده کهنه گیر و شیشه نو
دلق و تسبیح کن بباده گرو
۲
گر ندانی تو قدر شاهد و می
سر خود گیر، ازین دیار برو
۳
گر خیال حبیب رهبر نیست
بخیالات خویش غره مشو
۴
عشق اگر نیست همره تو،چه سود
گنج قارون و ملک کیخسرو؟
۵
عاشقانیم و کشته معشوق
همه عالم بپیش ما بد و جو
۶
هر چه را کشته ای همان دروی
نوبت حاصلست و وقت درو
۷
قاسمی،نوبت وصال رسید
بگریز از فراق و دو، دو، دو
نظرات