
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۶۸
۱
ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان همخانه شو
واندر میان عاشقان از عاشقی فرزانه شو
۲
گر بر کف جا مینهد، گر گوش میدارد به تو
چون آن کند، رو باده خور، چون این کند، دردانه شو
۳
منمای خود را با کسان، هم با کسان هم ناکسان
چون گنج بیپایان شوی، اندر دل ویرانه شو
۴
دایم خطاب آید ترا از بارگاه کبریا:
گر عشق میباید ترا، در کوی ما دیوانه شو
۵
ای دل بیا، گر عاشقی، گر عاشقی و صادقی
ور باده میباید ترا، رو جانب میخانه شو
۶
صد بار گفتم: ای حرون، گه از برون گاه از درون
در پیش شمع روی ما، گر عاشقی پروانه شو
۷
قاسم، چه میگویی سُخُن، از سِرِّ عشق «مَن لَدُن»؟
گر آشنای او شدی، از خویشتن بیگانه شو
نظرات