
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۸۸
۱
گرم از طالع فرخ رخ جانان شود دیده
ز عکس رنگ آن رخسار عین جان شود دیده
۲
بوقت دیدن رویش نبیند دیده ام خود را
عجب گر هیچ عاشق را بدان امکان شود دیده!
۳
بدور چشم مخمورش جهان مستند و من مستم
ندانم هیچ هشیاری درین دوران شود دیده
۴
چو زلف و روی او بیند مشتاقان شیدایی
از آن آشفته گردد دل، درین حیران شود دیده
۵
وگر گوید که: بنمایم جمال عالم آرا را
در آن امید سر تا پای مشتاقان شود دیده
۶
گر از عارض برافشاند سواد عنبرین گیسو
بزیر کفر زلفش لمعه ایمان شود دیده
۷
برای عید وصلش، قاسمی، قربان شوی،آری
که داند تا چه عیدی اندرین قربان شود دیده
نظرات