
قاسم انوار
شمارهٔ ۶۰۳
۱
به جان تو، که خمارم به غایت، ای چلبی
بریز باده حمرا به شیشه حلبی
۲
چو مست جام «اناالحق » شوم، چنانکه مپرس
هم از تو در تو گریزم ز شرم بی ادبی
۳
همیشه حسن سبب را بجان خریدارم
بدان سبب که تو، ای جان، مسبب سببی
۴
اگر بعشق شوی آشنا عیان بینی
هزار شیوه شیرین، هزار بوالعجبی
۵
مگو حبیب عجم را که: غافل از عربیست
زبان او عجم آمد، روان او عربی
۶
هزار درد درون داشتم، چو رو بنمود
«فزال لی تعبی » و «و زاد لی طربی »
۷
نسب حقیقت عشقست، اگر خبر داری
مگو بمجلس مستان فسانه نسبی
۸
چو آفتاب برقصیم و مست و خوش حالیم
برو، تو ناصح، ازین جا، که عقده ذنبی
۹
نیاز قاسم بیچاره از کرم بپذیر
«حبیبی، انت رجایی و انت منقلبی »
تصاویر و صوت

نظرات