قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۶۲۸

۱

گر زانکه بگویند: گدایی و فقیری

بهتر بود از مسند شاهی و امیری

۲

ای دوست، بآخر چو همی باید رفتن

این فقر به از مملکت میر و وزیری

۳

شاهی بکجا میرسد؟ ای راحت جانها

کاندر دو جهان در صدد گیر و مگیری

۴

از شاه بپرسند قیامت که: چه خواهی؟

چون قصه عیانست بگوید که: فقیری

۵

دنیا همگی غصه و فتنه و ملامت

جهدی بکن، ای دوست، که در غصه نمیری

۶

گر زانکه نداری بجهان جاهی و مالی

طیره مشو، ای دوست، که خورشید منیری

۷

گر فضل خدا همره جان تو نباشد

سودی نکند فصل و مقامات حریری

۸

یا رب، بدل عاشق بیچاره نظر کن

سلطان نصیری و شهنشاه ظهیری

۹

همواره دل قاسم بیچاره اسیرست

پیری و فقیری و غریبی و اسیری

تصاویر و صوت

نظرات