
قاسم انوار
شمارهٔ ۶۴۷
۱
ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی
می نوش می ناب بگل بانگ اغانی
۲
سودن سر خود بر در می خانه فراوان
سودیست که اسرار خرابات بدانی
۳
اسرار خرابات که اسرار عظیمست
با کس نتوان گفت، که سریست نهانی
۴
سریست درین خانه، مسرت شود افزون
رمزی اگر از سر خرابات بخوانی
۵
گر زانکه بجان گردی از جان و جهان دور
سودش نتوان گفت، که در عین زیانی
۶
ساقی، گه لطفست، بجانها نظری کن
خوردیم شرابات، تهی گشت اوانی
۷
سریست درین کوچه، که با کس نتوان گفت
ای وصل تو مستبشر ابواب معانی
۸
جان را بخرابات حقایق برسان زود
ما هیچ مدانیم و تو شاه همه دانی
۹
قاسم چه کند گر نشود واله و حیران؟
با جمله ذرات چو در عین عیانی
نظرات