
قاسم انوار
شمارهٔ ۶۵۱
۱
بیابان را بپیمودی، ولیکن بس ویاوانی
هدایه خوانده ای،اما هدایت را نمی دانی
۲
مپیچان سر، بنه گردن، مترس از جان مترس از تن
درآ در وادی ایمن، اگر موسی عمرانی
۳
ملرزان دل، ملرزان جان، بترس از حضرت جانان
توجه کن بدان سلطان، بوقت آنکه درمانی
۴
سراسر حسن و خوبیها، از آن تست، ای زیبا
اگر گویم صفاتت را ز حسن خود عجب مانی
۵
ز خود بگذر، که تو جانی، چه جای جان؟ که جانانی
رسید از ماه تا ماهی عنایت های ربانی
۶
ز شیطان شهر ایمن شد، بلا و فتنه ساکن شد
چو آمد بر سر کهسار سنجقهای سلطانی
۷
چو عالم را بقایی نیست سلطانیست درویشی
چو دولت را وفایی نیست درویشیست سلطانی
۸
دلم را بر دو جانم بر دو دین خواهد، کجا گویم :
مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی!
۹
الهی رحمت وجود تو از اندازه بیرونست
بقاسم رحمتی فرما، که حنانی و منانی
تصاویر و صوت

نظرات