
قاسم انوار
شمارهٔ ۲
۱
میر مخدوم سفر کرد و دعایی فرمود
همه دلهای عزیزان بفراقش فرسود
۲
دل ما از همه عالم بهوایت برخاست
علم الله کزین جمله تو بودی مقصود
۳
روزی جان تو گشتست «هنیئالک » باد
آب حیوان که سکندر طلبش می فرمود
۴
من چه گویم که چه شد فوت؟زمن وا اسفا!
سالک راه خدا، ساکن درگاه شهود
۵
رفت ازین دیر فنا جانب محبوب ازل
رو بدرگاه خدا کرد که نعم المشهود
۶
یا الهی، بکرم حافظ جانش می باش
میر مخدوم، که شد صاحب سر موعود
۷
هر که او رو بخدا کرد مظفر گردد
آفتابی شود از طالع بخت مسعود
۸
یار مردان خدا باش، که لذت بینی
همه جا جام مروق، همه جا ناله عود
۹
نور الطاف خداوند، که بیش از بیشست
هرچه از ما کنهی دید برحمت افزود
۱۰
میر مخدوم چه گویم؟ که ببی گاه و پگاه
قاسم خسته روان می کند از دیده دو رود
نظرات