
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۱۰۷
۱
در حدیث لعلش آتش از زبانم میچکد
چون برم نام لبش شهد از لبانم میچکد
۲
اینقدر من آرزو دارم که گر بفشاریام
اشک حسرت همچو مغز از استخوانم میچکد
۳
حاصل کشت مرادم غیر داغ از ژاله نیست
بس به جای آب خون از آسمانم میچکد
۴
از نگاه چشم مست کیست کامشب تا به صبح؟
زهر چون شبنم به روی گلستانم میچکد
۵
از کمان غمزه ترکی در این گلشنسرا
غنچه چون پیکان ز چشم باغبانم میچکد
۶
بستهام دل بر پریرویی کز اینجا تا به مصر
بوی یوسف از غبار کاروانم میچکد
۷
در رهش قصاب من آن گوسفند لاغرم
کاب چشم گرگ از چوب شبانم میچکد
تصاویر و صوت

نظرات