
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۱۲۹
۱
خوبان چو خنده بر من بیتاب کردهاند
دردم دوا به شربت عنّاب کردهاند
۲
در زیر ابرویت صف مژگان ز راه کفر
برگشتهاند و روی به محراب کردهاند
۳
فارغ نشین که آن مژههای بهانهجو
خون خوردهاند تا دل ما آب کردهاند
۴
خاکستری که مانده ز پروانههای شمع
روشندلان بزم تو سیماب کردهاند
۵
آسودگان سایه شمشیر ناز تو
از سر کشیده دست و دمی خواب کردهاند
۶
گاهی شناوران امید وصال تو
بیرون سری ز روزن گرداب کردهاند
۷
دیوانهها که دل به هوای تو بستهاند
بنیاد خانه در ره سیلاب کردهاند
۸
یا رب به داغ و درد جدایی شوند اسیر
آنان که منع خاطر قصاب کردهاند
نظرات