
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۰
۱
بکش از رخ نقاب و بر فروزان عارض گل را
بیا یکسر بسوزان زآتش گل بال بلبل را
۲
به رنگآمیزی زلف و رخت صد آفرین کردم
که پیچیده است گرد دسته گل تار سنبل را
۳
اگر خواهی رهانی مو به مو جمعیت دلها
به قربان سرت گردم پریشان ساز کاکل را
۴
کسی سر از خط پیچیدهاش بیرون نمیآرد
بغیر از دل کزو بگرفته سرمشق ترسل را
۵
نمیدانم چه میخواهد ز من مژگان خونریزش
که تیر روی ترکش میکند تیر تغافل را
۶
نکویی با بدان کردن در این عالم بدان ماند
که دور از آب سازند اهل بینش چشمه پل را
۷
تلاش بیش و کم قصاب کردن نیست کار تو
مده تا میتوان از دست دامان توکل را
تصاویر و صوت

نظرات
نصرت الله
مجتبی