قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

شمارهٔ ۲۱۶

۱

گشت آن روزی که پیدا در سرم سودای عشق

شد تهی از عقل تا خالی نماید جای عشق

۲

از نزولش دارد او شوقی که سر تا پای من

می‌شوم هر دم بلاگردان سر تا پای عشق

۳

کلبه تاریک، روشن می شود از آفتاب

شد دلم پرنور از نور جهان‌آرای عشق

۴

آب گوهر را همان گوهر تواند ضبط کرد

نیست جز دل جای دیگر درخور مأوای عشق

۵

در برش هم ابره کوتاهی کند هم آستر

از دو عالم گر قبا دوزند بر بالای عشق

۶

پشت پای نیستی بر هر دو عالم می‌زند

عشق‌ورزی را که باشد تاب استغنای عشق

۷

کی‌ توانم کرد شرح وصف ذاتش را تمام

تا به روز حشر گر انشا کنم املای عشق

۸

آنچه من دیدم از آن قصاب می‌ترسم که باز

شور محشر را به یکدیگر زند غوغای عشق

تصاویر و صوت

دیوان قصاب کاشانی به کوشش محمد عباسی - قصاب کاشانی - تصویر ۱۲۶

نظرات