
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۲
۱
تا نگاه دلفریبش در نظر دارد مرا
ز آرزوی هر دو عالم بیخبر دارد مرا
۲
گاه در اوج ترقی گاه در عین زوال
ذرهپرور مهر رویش در نظر دارد مرا
۳
من نمیدانم چه بد کردم که بخت واژگون
دور از این در چون دعای بیاثر دارد مرا
۴
چشم مست ساقی از هر گردش پیمانهای
ریزه الماس گویی در جگر دارد مرا
۵
استخوانم توتیا گردید از پامال دهر
کو نسیمی تا چو گرد از جای بردارد مرا
۶
روز و شب چون رشته تسبیح دست انداز عشق
در سراغ یار در صد رهگذر دارد مرا
۷
دور ز آب و رنگ آن باغ و دلم گل میکند
این نهال خشک دائم بارور دارد مرا
۸
چون فروغ شمع کافتد پرتوش شبها در آب
عکس رخسار تو روشن تا سحر دارد مرا
۹
کی کشم قصاب دیگر منت بال هما
سایه شمشیر او تا جا به سر دارد مرا
نظرات
نصرت الله