
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۳۱
۱
من آن نخلم که چون در موسم حاصل ثمر ریزم
ز هر جانب به مژگان بر زمین آب گهر ریزم
۲
به طوفان میدهم در یک نفس بنیاد عالم را
ز عشقت وای اگر سیلاب اشگ از چشم تر ریزم
۳
رسید آن تیر مژگان آنقدر ای ضعف مهلت ده
که من از جوی رگ آبی به پای نیشتر ریزم
۴
نه پا دارم که بتوانم به گرد قامتش گردم
نه دستی کز فراق آن صنم خاکی به سر ریزم
۵
من آن مرغ مصیبتدیده خاطر پریشانم
که گر از آشیان پرواز گیرم بال و پر ریزم
۶
در این مهمانسرا آن میزبانم کز سیهبختی
شود چون زهر اگر در کاسه مهمان شکر ریزم
۷
فلک کور است و من آهی غبارآلود میخواهم
که گرد توتیا در دیده این بیبصر ریزم
۸
ز خود هر قسم طرحی ریختم قصاب شد باطل
همان بهتر که من این طرح در خاک دگر ریزم
تصاویر و صوت

نظرات