
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۴۷
۱
ای ز آتش حسن تو شبستان وفا گرم
وز شعله رخسار تو هنگامه ما گرم
۲
ترسم ز لطافت شود از رنگ به رنگی
بسیار گل روی تو را کرده حیا گرم
۳
چون شمع برافروخته از وی بچکد موم
از عکس تو شد آینه را بس که قفا گرم
۴
از مردمکم دیده بد دور که امروز
آمد به نظر تیر توام نام خدا گرم
۵
نگذاشت که از آتش عشق تو شود سرد
برداشت ز جا پیکرم از خاک هما گرم
۶
چون پای تو رنگین شود از دیده خونبار
دیگر نشود رونق بازار حنا گرم
۷
بر مشت حنا پا مزن ای شوخ که قصاب
کرده به سر آتش سوزان تو جا گرم
نظرات