قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

شمارهٔ ۲۴۸

۱

کارم ز عقل راست نشد بر جنون زدم

سنگی به شیشه فلک واژگون زدم

۲

رنگین نشد ز گریه مردانه چهره‌ام

پیمانه را ز میکده دل به خون زدم

۳

بنیاد هستی‌ام ز نگاهی به باد رفت

تا چون حباب خیمه به دریای خون زدم

۴

برخواستم ز آتش شوق تو چون سپند

گرم آن‌چنان که نعره ندانم که چون زدم

۵

قصاب برنخاست صدا از یک آشنا

چندان که حلقه بر در دنیا دون زدم

تصاویر و صوت

نظرات