قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

شمارهٔ ۲۵۲

۱

بهر قتلم داد پیغامی که من می‌خواستم

از لبش حاصل شد آن کامی که من می‌خواستم

۲

از جواب تلخ آن شیرین‌زبان راضی شدم

بود در این قند بادامی که من می‌خواستم

۳

شد درون سینه نقش خاتم دل داغ‌دار

کرد پیدا این نگین نامی که من می‌خواستم

۴

سر زد از گرد عذار یار خط دل‌فریب

در چمن گسترده شد دامی که من می‌خواستم

۵

ناله همدم، آه، آتش‌بار، مژگان، خون‌چکان

داد آخر آن سرانجامی که من می‌خواستم

۶

گردش چشمی ز یک نظّاره‌ام مستانه کرد

داد ساقی باده از جامی که من می‌خواستم

۷

از خم زلف تو آزادی نخواهد یافتن

مرغ دل افتاده در دامی که من می‌خواستم

۸

در تبسم گفت زیر لب که قربانم شوی

آخر آن مه داد دشنامی که من می‌خواستم

۹

بی‌تأمل در رهش قصاب کردم جان نثار

شد نصیب امروز آرامی که من می‌خواستم

تصاویر و صوت

دیوان قصاب کاشانی به کوشش جواهری (وجدی) - قصاب کاشانی - تصویر ۲۱۰
دیوان قصاب کاشانی به کوشش پرتو بیضایی - تصویر ۱۶۵
دیوان قصاب کاشانی به کوشش محمد عباسی - قصاب کاشانی - تصویر ۱۴۴

نظرات