
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۵۶
۱
زنم گردم غبار خاطر دلدار میگردم
شوم گر طوطی این آیینه را زنگار میگردم
۲
میان ما و جانان آشنایی نیست بی نسبت
به هر رنگی که آن گل میشود من خار میگردم
۳
ز یک افسانه در خوابیم اما از ره وحشت
به هر کس پا زند ایام من بیدار میگردم
۴
مرا سرگشتگی برجاست تا در دل مکان داری
نفس تا هست بر گرد تو چون پرگار میگردم
۵
به خاک افتاده چون آب روان قصاب در گلشن
به گرد قامت آن سرو خوشرفتار میگردم
تصاویر و صوت



نظرات