
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۵۷
۱
روزی به دو زانو بر دلدار نشستم
گفتم که تویی قبله من گفت که هستم
۲
گفتم چه شد آن عهد محبت که تو بستی
گفتا که همان لحظهاش از ناز شکستم
۳
گفتم که بخور باده گرفت و به زمین ریخت
گفتم که چرا ریختیاش گفت که مستم
۴
گفتم ز که عاشقکشی آموختی امروز
گفتا که بدین شیوه من از روز الستم
۵
گفتم که شکستی دل ما گفت درست است
گفتم که چرا خندهزنان گفت که مستم
۶
گفتم چه شد آن دل که ز قصاب ربودی
برداشت ز زیر قدمش داد به دستم
تصاویر و صوت

نظرات
رستم وهاب زاده
مرتضی احمدی