
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۵۸
۱
به چشم کم مبین بر آن من در خستهجانی هم
فلک را میتوانم زد به هم در ناتوانی هم
۲
به من بی آنکه گردد همنشین برگشته مژگانش
به این دیر آشنایی مینماید سرگرانی هم
۳
تلاش وصل اگر افکنده باشد بر پر عنقا
دلی خوش میتوان کرد از نشان بینشانی هم
۴
جواب نامهام را ای خداناترس با قاصد
نمیگویی گر از دل، میتوان گفتن زبانی هم
۵
شدم رنجور و خونین دل ندانم عاقبت با من
چه خواهد کرد اشک سرخ و رنگ زعفرانی هم
۶
شدم قصاب چون تسلیم پیش یار دانستم
که میبوده است خواب راحتی در زندگانی هم
تصاویر و صوت

نظرات