قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

شمارهٔ ۲۷۳

۱

من نمی‌گویم که منع نرگس غماز کن

بنده چشمت شوم تا می‌توانی ناز کن

۲

کار عشاق پریشان‌روزگار از دست رفت

چند روزی تار قانون محبت ساز کن

۳

می‌توان آیینه کردن محرم اسرار خویش

چون زبان بسته‌ام دادی انیس راز کن

۴

کس چو من آشفته زلف دلاویز تو نیست

گر پریشان‌خاطری خواهی مرا آواز کن

۵

گلشن دل‌ها است در پهلویت از بند قبا

یک گره بگشا و چندین غنچه را دل‌باز کن

۶

سر زد از گرد عذار یار خط ای مرغ دل

طرفه‌دامی در چمن گسترده شد پرواز کن

۷

ناوکش قصاب سرگرم از تن خاکی گذشت

می‌رسد از گرد ره تیرش به دل در باز کن

تصاویر و صوت

نظرات