
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۸۲
۱
شد از فراق توام قامت کشیده خمیده
هزار خار ملامت به پای دیده خلیده
۲
شب گذشته به یاد رخ تو مردم چشمم
هزار قطره خون خورده تا سفیده دمیده
۳
هزار بار دلم میزند به گرد سرت پر
ندیده است کسی صید پر بریده پریده
۴
به شورهزار بود بیشتر چراگه آهو
به حیرتم که غزالم چرا ز دیده رمیده
۵
ز عکس نیک و بد آیینه را ملال نباشد
یکی است در بر روشندلان ندیده و دیده
۶
برون خرام که کرّوبیان عالم بالا
کشند خاک درت را ز شوق دیده به دیده
۷
ز شوق دیدن رویت ز دیده تا سر کویت
چه چاره مدّ نگاهم به سر دویده ندیده
۸
رساند ریشه به خون رفتهرفته نخل سرشگم
از این نهال ثمر تا بهم رسیده رسیده
۹
به یاد دوست به سر بر وصال اگر ندهد رو
یکی است در بر بلبل گل نچیده و چیده
۱۰
چه باک از دل قصاب کز فشار حوادث
هزار مرتبه خون گشته و ز دیده چکیده
تصاویر و صوت



نظرات