
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۲۹۵
۱
آنکه رخ بنمود و روشن ساخت جان در تن تویی
آنکه آتش زد به من چون برق در خرمن تویی
۲
آنکه اندر یک تبسم کرد جان در تن تویی
آنکه جان بگرفت از یک زهر چشم از من تویی
۳
شعلههای آه جانسوز از که میپرسی که چیست
آنکه زد بر آتش بیچارگان دامن تویی
۴
ای نسیم کوی یار این سرگرانی تا به کی
میرساند آنکه بر ما بوی پیراهن تویی
۵
جلوه کن در باغ تا گیرند گلها از تو رنگ
چون جمالآرا و زینتبخش این گلشن تویی
۶
میرساند آنکه در عالم برای پرورش
مور اعمی را ز احسان بر سر خرمن تویی
۷
در حریم عاشقان دوست جای غیر نیست
آنکه چون مهر تو در دل میکند مسکن تویی
۸
چشم آمرزش به درگاه تو دارم روز و شب
میتواند آنکه بخشاید گناه من تویی
۹
میتوانی پرتوی قصاب را در دل فکند
آنکه شمع مهر و مه را میکند روشن تویی
تصاویر و صوت

نظرات