
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۳۰۷
۱
بینا نیم آن لحظه که با ما تو نباشی
بی دیدهام آن روز که پیدا تو نباشی
۲
ای پادشه کون و مکان در دو جهان نیست
یک سر که در آن مایه سودا تو نباشی
۳
در ارض و سما کرده بسی سیر و ندیدیم
یک ذرّه کز آن ذرّه هویدا تو نباشی
۴
در کعبه و بتخانه به هر جا که گذشتیم
جایی نرسیدیم که آنجا تو نباشی
۵
ویران شود این خانه ز سیلاب حوادث
ای وای اگر مونس دلها تو نباشی
۶
بی بانگ تو دیگر نگشایم در دل را
هر چند که گویند مبادا تو نباشی
۷
ای دوست در این بحر خطرناک چه سازم
آن لحظه که فریادرس ما تو نباشی
۸
جهدی کن و از گریه گلابی به کف آور
ای دیده مثال گل زیبا تو نباشی
۹
قصاب رفیقی چو غمش در دو جهان نیست
جهدی که در این بادیه تنها تو نباشی
نظرات