
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۴۰
۱
از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست
به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست
۲
هر نسیمی ز تو مجنون بیابانگردی است
وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست
۳
نیست شوق تو به اندازه هر حوصلهای
ور نه این باده نهان در همه مینایی هست
۴
آن عزیزی تو که کونین به بیع غم توست
واله حسن تو هر گوشه زلیخایی هست
۵
خضر این بادیه از ریگ روان بیشتر است
پیش رو گر هوست آبله پایی هست
۶
خوش حسابی چو مکافات در این عالم نیست
نشوی غافل از امروز که فردایی هست
۷
هیچ یاری به کم آزاری تنهایی نیست
دلنشینتر مگر از کنج قفس جایی هست
۸
گرچه قصاب بود بیسروسامان بسیار
کافرم کافر اگر هم چو تو رسوایی هست
نظرات