
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۴۲
۱
برده دل از من پریرویی نمیگویم که کیست
شوخ چشمی طفل بدخویی نمیگویم که کیست
۲
داده از زهر آب، بی رحمی، فرنگی زادهای
بهر قتلم تیغ ابرویی نمیگویم که کیست
۳
همچو خال گوشه چشمش دلم افتاده است
در قفای طرفه آهویی نمی گویم که کیست
۴
تا به صبح امشب دماغم را پریشان کرده بود
عطر زلف عنبرین بویی نمیگویم که کیست
۵
دارد آن سبز ملیح کافر بیدادگر
کنج لعلش خال هندویی نمیگویم که کیست
۶
عاقبت قصاب قربان خواهدت کردن کسی
عید قربان در سر کویی نمیگویم که کیست
تصاویر و صوت


نظرات