
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۴۶
۱
نخلی است روزگار و مرا تیشه شیشه است
خارا است دهر و در دلم اندیشه شیشه است
۲
ناخن به دل شکستم و غم ره به در نیافت
سنگ است بیستون و مرا تیشه شیشه است
۳
دارد خطر ز جنبش مژگان دو دیدهام
آبی که مانده است در این بیشه شیشه است
۴
کو دلگرفتهای که بگرییم ساعتی
خالی دلی که میکند اندیشه شیشه است
۵
غیر از شکست دل ثمری دسترس نشد
گویی نهال عمر مرا ریشه شیشه است
۶
مستی تمام در نگه ساقی است و بس
گر بی شراب نشئه دهد شیشه شیشه است
۷
قصاب تنگدل مشو از جور روزگار
ظلم است سنگ و این دل غمپیشه شیشه است
تصاویر و صوت

نظرات