
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۵۰
۱
چرخ مینا رنگ هر زهری که در پیمانه ریخت
عشق او آورد و در کام من دیوانه ریخت
۲
ریخت مرغ روح بیاندازه بر بالای هم
خط و خال او به هر جایی که دام و دانه ریخت
۳
بس خرابی کرد چشمش با دل ما میتوان
از غبار خاطر ما رنگ صد ویرانه ریخت
۴
میتواند کرد باز از یک نگاهم جان به تن
چشم جادویی که خونم را به صد افسانه ریخت
۵
فکر عاشق کن که بعد از سوختن سودی نداد
این قدر اشگی که شمع از ماتم پروانه ریخت
۶
خال کنج لب به قصد مرغ دل گیراتر است
دانه را صیاد ما بر دام استادانه ریخت
۷
غمزه بدمست او زخم نمایان زد به دل
خون ما قصاب آخر بر در میخانه ریخت
نظرات