
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۵۷
۱
بر هر که نیک دیده گشادم فنای تو است
بر هر دری که روی نهادم سرای تو است
۲
حقا که حلقه در گنج سعادت است
گوشی که متصل شنوای صدای تو است
۳
جبریل از شرف پر خود سایبان کند
بر آن سری که افسرش از خاک پای تو است
۴
چون صبح یک نفس کند اکسیر دهر را
آن را که دست در عمل کیمیای تو است
۵
سرمایهٔ دو کون به یک بینوا دهد
هر پابرهنهای که به گیتی گدای تو است
۶
از غیر خویشتن ز کجی عیبپوش باش
آن جامه راست چون به قد کبریای تو است
۷
با رنج بیشمار به هر گوشه صد مسیح
نالان فتاده چشم به راه دوای تو است
۸
بست آنچه نقش بر دل ما، ز آب مغفرت
زایل نما هر آنچه که دیدی سوای تو است
۹
ای خاک کوی دوست رسی چون به دیدهام
بنشین ز روی لطف که این خانه جای تو است
۱۰
از دست چرخ با دل گرم آه سرد را
قصاب آنچه میکشی اینک سزای تو است
تصاویر و صوت


نظرات