
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۷۴
۱
سرم ز مَندَل و دوشم گر از عبا خالی است
هزار شکر که دکانم از ریا خالی است
۲
میان عینک و چشم امتیاز آزرم است
ز شیشه کم بود آن دیده کز حیا خالی است
۳
حریص را نشود دیده پر ز خاک دو کون
به هر دری که رود کاسه گدا خالی است
۴
ز خاک کم بود آن تن که پایمال نشد
سفال بهتر از آن دل که از وفا خالی است
۵
هزار داغ توام بر دل است و کجبینان
گمان برند که این خانه ز آشنا خالی است
۶
به دانههای سرشگ است چشم من روشن
ز گردش اوفتد آنگه که آسیا خالی است
۷
جرس ز ناله شود رهنمای گمشدگان
دلیل کی شود آن دل که از صدا خالی است
۸
فریب مجلس روحانیان مخور قصاب
بیا که جای تو امروز پیش ما خالی است
تصاویر و صوت

نظرات
نصرت الله