
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۷۹
۱
آرام نگاهت ز دل سنگ گرفته است
لعل تو خراج از می گلرنگ گرفته است
۲
خون بسکه به یاد رخش از دیده فشاندیم
از گریه ما لاله به خون رنگ گرفته است
۳
در سینهام ای گل ننماید به جز از داغ
نقشی است که در کوی تو از سنگ گرفته است
۴
از رشک هلاکم که چرا از ره شوخی
آیینه به بر عکس تو را سنگ گرفته است
۵
ننمود به دل عکس تو چونانکه تو هستی
پیداست که آیینه ما زنگ گرفته است
۶
قانون دلم خوی ز بس کرده به افغان
تا چنگ زنی بر دلم آهنگ گرفته است
۷
قصاب شد آن وقت که بر سینه زنم چاک
بسیار دلم زین قفس تنگ گرفته است
تصاویر و صوت


نظرات