
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۸
۱
ز جوش عاشقان گرم است بزم آن شاه خوبان را
که میباشد نمودی با رعیت پادشاهان را
۲
ز ابروی تو زخم کاریی دارم به قصد من
مده دیگر به زهر چشم آب آن تیر مژگان را
۳
ز هم بگشای لب وز لطف حرفی گوی با عاشق
توان زد تا به کی بر درج گوهر قفل مرجان را
۴
کسی قدر سخنهای تو را چون من نمیداند
کجا هرکس شناسد قدر گوهرهای غلتان را
۵
به زنّار سر زلف تو قائم کردهام ایمان
مفرما هجر از این بیشم مکش کافر مسلمان را
۶
می زهد ریا قصاب تا کی میتوان خوردن
به جام صبح گاهی یاد میکن میپرستان را
تصاویر و صوت

نظرات