قوامی رازی

قوامی رازی

شمارهٔ ۱۵ - در مدح و استعطاء است

۱

ای جهان را بزرگیت معلوم

وای خرد را کفایتت مفهوم

۲

سخنت باد بر دل وزرا

گرم چون انگبین و نرم چو موم

۳

ولیت بر کنار آب حیات

عدوت در میان باد سموم

۴

آن درختی که چون تو میوه دهد

آفرین باد بر چنان بر و بوم

۵

یک دو هفته گذشت که این خادم

کمتر آمد به پیش آن مخدوم

۶

خشم کم گیر چون به مهراندر

کرده ای اعتقاد من معلوم

۷

از عقوبت به سم بود که ز بخت

مانده باشم ز خدمتت محروم

۸

من که باید که با تو بنشینم

کز تو خیزد معیشت و مرسوم

۹

چه نشینم به تنگ دستی در

پیش مشتی فراخ کون زن شوم

۱۰

آری آری به طبع بنشیند

مرغ می شوم بر درخت ز قوم

۱۱

رنج نان دادن است و زن گادن

که مرا جان برآرد از حلقوم

۱۲

آدمی را دو محنت سنگی است

رنج حلقوم و آفت خرطوم

تصاویر و صوت

نظرات