
قوامی رازی
شمارهٔ ۱۹ - در شکایت از عدم وصول حوالتی که برای او شده است
۱
ای خواجه تا کی از تو بیداد و ظلم بر من
تا چندمان دوانی « . . . » به گرد خرمن
۲
کردی مرا حواله با گنده ای و پیری
این عار شهر و روستا آن ننگ کوی و برزن
۳
از عشوه ها نگفتم چون پسته کنندم
در دستشان می فکن در پای سیم افکن
۴
آن گویدم بدین شو وین گویدم بدان شو
من در میانه حیران تو بر کناره برزن
۵
چون گویمش که دستار آن گویدم که اینک
بردار و ریشه می کن یعنی که ریش می کن
۶
ای صدر دین که بادی با خیر و خرمیها
اندر میانه ما منداز شر و شیون
۷
ما را حواله ای کن زین به که نیست پیدا
آن زن به مزد مسکین در هیچ جا و مسکن
۸
تا کی دهم صداعت در دم این پلیدان
که آخر بهشت نتوان برساختن ز گلخن
۹
گندم بدول بادا با تو مرا همیشه
شادانه باد جوجو مرجوی ارزن ارزن
تصاویر و صوت

نظرات