
قوامی رازی
شمارهٔ ۲۵ - در مدح امیری و شکایت باو از عدم وصول حوالتی و درخواست ابطال آن
۱
ایا نایب شهریار جهان
که یزدانت از آفرین آفرید
۲
توآن آفتابی که بر آسمان
ز رای تو صبح سیاست دمید
۳
جمال جهان خواجه مملکت
که دست تو ناموس عالم درید
۴
خدایت معین است و یزدان پناه
که از پیش تو باز یارد چخید
۵
خدایا نگه دار این صدر باش
که باغ کرم زاب دین پرورید
۶
بزرگا نگوئی قوامیت را
منقص چرا گشت عیش لذیذ
۷
بدان گه که قرقو مرا خط نبشت
برین کرکح زن بغی پلید
۸
چنو شد بقای خداوند باد
مرا زرد و پژمرده شد تازه خوید
۹
چتو صدر در شهر و ما بینوا
از آن سیم اومید نتوان برید
۱۰
بفرمای تا سیم بدهد مرا
که قواد قفل است و من بی کلید
۱۱
وگرنه به جانت که گویم ورا
هجائی که از فحش نتوان شنید
۱۲
جز از تو ز بعد خدای جهان
رهی را که فریاد خواهد رسید
۱۳
ز تقصیر او این خداوند را
سر و ریش این بنده بایست دید
۱۴
علی الجمله گر زر نفرمائیم
تو را این غرامت بباید کشید
نظرات