
قوامی رازی
شمارهٔ ۲۶ - در مدح بزرگی از اهل ری و شکایت بوی از عدم وصول حوالت قرقو و استمداد از او در ایصال آن
۱
صلاح مملکتی ای بزرگ آزاده
ز ری نخاست چو تو هیچ محتشم زاده
۲
زمانه محتشمی محترمتر از تو ندید
ببسته پای غم و دست لهو بگشاده
۳
همی خورند به شادیت می به مجلسها
معاشران ظریف و مهان آزاده
۴
سماع لفظ تو ریحان مجلس طرب است
که با حلاوت نقلی و نزهت باده
۵
به بندگی و پرستاری تو پیدا شد
به ابتدا در مرد از زن و نر از ماده
۶
حدیث قرقو و بونصر کرکح و زرمن
که هست سخت عجب اتفاقی افتاده
۷
امیر رفت و بقای تو باد و من غمگین
که ریخت جام بلور آن می چو بی جاده
۸
مرابدانکه جوی زین حواله نستده ام
نشسته خاک برخ بر چو آب استاده
۹
ز بهر آنکه تو رایی زنی درین معنی
گشاده چشم بهر سو و گوش بنهاده
۱۰
به جان تو که عنایت کنی که گر برسد
چنان بود که تو از خاص خویشتن داده
نظرات