قوامی رازی

قوامی رازی

شمارهٔ ۶۱ - در غزل است

۱

حساب عشق تو ای دوست سخت با رنج است

حساب عشق تو گویی حساب شطرنج است

۲

لب ملیح کم‌آوازت ارچه روح‌افزاست

ز مکر چشم دغل‌باز تو دل آهنج است

۳

تو گنج حسنی و زلف تو مار خم در خم

بدیع نیست اگر مار بر سر گنج است

۴

لبت بهای دل و جان دهد به گاه سخن

کز آن دو کفه یاقوت‌گون گهرسنج است

۵

نه آب و آتش و خاک و هوایی از خوبی

اگر طبایع چار است زان تو پنج است

۶

مرا پیاده عشق تو چون به دیوان خواند

دلم به رنج گرو کرد گفت بی‌رنج است

۷

اگر قوامی با توست هیچ عیب مدار

ترنج دانی جانا که جفت نارنج است

تصاویر و صوت

نظرات