
قوامی رازی
شمارهٔ ۶۵ - در غزل است
۱
همه ای دل بلای ما خواهی
که به رغبت همی جفا خواهی
۲
این چه عادت است و خو که تو راست
این همه رنج و غم چرا خواهی
۳
وصل یاری طلب کنی پیوست
که بدان در صداع ما خواهی
۴
یک جهان آرزو و تو ز جهان
همه سیمرغ و کیمیا خواهی
۵
عمر چون خرج کرده شد عوضش
از که جوئی و از کجا خواهی
۶
ازتو بی کارتر تو باشی هم
گر از این دلبران وفا خواهی
۷
یارت آن است که تو را بیند
گوید ازسخره خه کرا خواهی
۸
به از این دوستی به دست آور
گر همی دوست و آشنا خواهی
۹
پس قوامی به جای آوردم
که بدین تو همی مرا خواهی
نظرات