
قوامی رازی
شمارهٔ ۶۹ - در غزل است
۱
عید رسید ای نگار؛ دوستی آغاز کن
در حجره وصل خویش ؛ جای رهی باز کن
۲
عشق دل تنگ تو؛ به روزه در تنگ خورد
تا کی از این خوی تنگ؛ تنگ درآ ناز کن
۳
ماه گرانان برفت ؛روز ظریفان رسید
جای عواشر نماند؛ عشرت را ساز کن
۴
خواهی کز دست غم؛ باز رهی ساعتی
در قدح راز دل ؛باده غماز کن
۵
راز دلت گر بمی؛ ز دل نیاید برون
مسبب عشق را موکل راز کن
۶
جام می آور به کف ؛ جامه طاعت بکن
سینه غمناک را؛ باطرب انباز کن
۷
هر که تو را روز عید؛ گوید سیکی مخور
گر همه قاضی بود؛ عربده آغاز کن
۸
به شادی ماه نو ؛ یک دو قدح باده خور
شعر قوامی نسیب؛ مطرب خوش ساز کن
۹
روزه قلم در شکست؛ عید قدم در نهاد
دفتر شادی بیار؛ زان ورقی باز کن
نظرات