قوامی رازی

قوامی رازی

شمارهٔ ۹۳ - در غزل است

۱

عاشق خوش طبع با معشوق شیرین خوش خورد

بی دلی باید که تا با دلبری دلکش خورد

۲

جام زرین بر نشاط درج یاقوتین دهد

تیر مشکین از کمان خوب عنبر فش خورد

۳

باده چون آب و آتش دلبری چون ماه و مهر

خوش مبادا هر که را این باشد و ناخوش خورد

۴

بی دلی باید که با دلبر به هجران و وصال

نعره ها بی هش زند اندوهها بی غش خورد

۵

در حضر اسباب و آلت درین کنجی نهد

در سفر واندر حضر او بر سر مفرش خورد

۶

از پی آن تا نرنجد دست جانان از کمان

ناوک عاشق فریب از گوشه ترکش خورد

۷

هرکه او عاشق شود ناچار شد آتش پرست

هر که با ترکش بود لابد غم ابرش خورد

۸

آتش عشق بتان گر خورد مال عاشقان

نیست طرفه گو بخور کالای گبر آتش خورد

۹

شربت جانان قوامی با قوام عاشقی

گر یکی گیرد دو جوید ور سه باید شش خورد

تصاویر و صوت

نظرات