
غبار همدانی
شمارهٔ ۱۱
۱
گریزی نیست از کوی تو ای دوست
چسان برگردم از کوی تو ای دوست
۲
مرا در حلقۀ زلف تو افکند
فریب چشم جادوی تو ای دوست
۳
فشاندی زلف مشکین را و پُر شد
مشام جانم از بوی تو ای دوست
۴
بکن چندان که خواهی جور بر من
نمیرنجم من از خوی تو ای دوست
۵
غبار از هر دوعالم چشم پوشید
نمی بیند بجز روی تو ای دوست
نظرات